3قلوها3قلوها، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

لحظات زیبای من

مادرجون رفت پیش خدا

سلام فرشته های کوچولوی ما تاخیر منو ببخشید چند وقته میخوام براتون بنویسم اما نه دلم و نه انگشتهام قادر به نوشتن خاطرات تلخ ازدست دادن مادر جون نیست تا اونجایی براتون نوشتم که مادرجون با دوساعت تاخیر به هوش اومد وما خیلی خوشحال بودیم بعد از ترخیص از بیمارستان مادرجون و بردن خونه خاله جون روزبه روزدردهای مادر جون بیشتر میشدخیلی صبور بود دردهای وحشتناکی که داشت رو تحمل میکرد که کسی غصه نخوره دکترش میگفت درداش طبیعیه از هفته سوم به بعد کمی بهتر شد همه رفته بودن دیدنش ما هم باید منتظر می موندیم تا دختر عمه عفت جون امتحاناتش تموم شه با ما بیاد که بتونم شمارو هم ببرم مادرجون خیلی دلتنگتون بود دیگه طاقت نداشت یه روزه رفتیم خونه خاله جون مادرجون از خ...
31 تير 1393
1